این کاری که من کردم، مطمئنم اگر در مورد خودم بود تا آخر عمر فراموش نمی کردم.
شاید شش سالم بود شاید هم هفت. ولی همون سالها بود. حرفهای بزرگترها رو هم خوب یادم نیست. ولی می دونم در مورد اینکه برای پدربزرگ چی بخرند، حرف می زدند. خیلی دوست داشتم برای پدرم و برای اولین بار کادویی بخرم و چون پروانه دور پدر بگردم. دیگه هیچی از اون سالها یادم نمی یاد که چه کردم و چجوری گذشت.
ولی تا همین الان هم هر سال این حرف یادآوری میشه و شب ولادت امام علی(ع) باید جلوی خانواده رنگ عوض کنم و خجالت رو سر بکشم. البته باعث خنده ی بسیار هست و این شب رو خاطره انگیزتر می کنه.
یادم نیست ولی میگن یه سالی همون سالها یک شیشه ی عطر به پدر هدیه کردم. آن هم با چه کاغذ کادوی قشنگی! ولی عطر همان و بوی خوش همان. گویا در شیشه ی عطر چیزی جز آب دیده و کشف نشده و اینجانب اولین کادو به پدر را یک شیشه ی عطر خوشگل و کاغذ کادویی ناز و آب! در کارنامه ی هدیه هایم ثبت نُماندم!
حرف و خنده یشان هم از این است که مبادا اولین کادو را برای اولین بار به شخصی دیگر، به مناسبت روز مرد، از همان کادوها بدهم! جوابی ندارم بهشان بدهم جز، خیلی هم دلش بخواد، با سر قبول می کند:دی!
پ.ن: این شب عزیز و مبارک شده به قدوم امام دوست داشتنیم سرشار از عشق باشد؛ برای همه ی پدران و مخصوصا پدران و پدربزرگان! وبلاگ نویسی که می شناسم.